جدول جو
جدول جو

معنی میا تو - جستجوی لغت در جدول جو

میا تو
هوای ابری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیاستو
تصویر بیاستو
دهان دره، خمیازه، بوی دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مانتو
تصویر مانتو
نوعی بالاپوش گشاد، بارانی، لباسی مخصوص خانم ها که بر روی لباس های دیگر پوشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاستو
تصویر پیاستو
بیاستو، دهان دره، خمیازه، بوی دهان
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
دهی است از دهستان گیفان بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 7هزارگزی شمال بجنورد با 187 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
به ایتالیائی ’مانتوا’ شهری است به ایتالیا در ’لومباردی’ که در میان سه دریاچه ای که بوسیلۀ رود ’مینسیو’ بوجود آمده قرار گرفته شده است، این شهر 65400 تن سکنه و ساختمانهائی از آثار کهن دارد و مرکز تجارت و صنایع است، این شهر در سال 1797م، بوسیلۀ بناپارت اشغال گردید، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جامۀ گشادی که روی لباسهای دیگر پوشند (زن و مرد). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه سقز و بانه میان تموقه و بالاحه، در 22هزارگزی سقز، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
میاستو. معبدی است ترسایان را. (از برهان) :
نسطوری و موبدی نژادش
اسلامی و ایزدی نهادش...
بر راه میاسطو نشسته
هیروقی را زبان گسسته.
خاقانی (تحفهالعراقین).
شارح تحفهالعراقین میاسطو را فرمانروای ترسایان و نصاری نوشته است. مینورسکی آن را معبد ترجمه کرده و در آن مورد افزوده است که دکتر هنینگ حدس می زند مصحف کلمه مناستر باشد به معنی دیر ومعبد و مناستر از یونانی مناستریون آمده است به معنی مطلق دیر و معبد
لغت نامه دهخدا
بیاستو، دهان دره، خمیازه:
پیاستو نبود خلق را مگر بدهان
ترا بکون بود ای کون بسان دروازه،
معروفی،
، بوی دهان، (شعوری ج 1 ص 261)، نیز رجوع به بیاستو شود
لغت نامه دهخدا
ماستونه، ماستینه، دوغ صاف کردۀ ستبر کردۀ خشک کرده، ماستوا، آش ماست، (از ناظم الاطباء) (از جانسون)، و رجوع به ماست با و ماستابه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام معبدی است ترسایان را و با طای حطی هم آمده است که میاسطو باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به میاسطو شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه شهرستان نیشابور، واقع در 30هزارگزی شمال فدیشه با 103 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ما هو
تصویر ما هو
چیست آن ک چیست آن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی نیایشگاه ترسایان دیر و معبدتر سایان. توضیح خاقانی درتحفه العراقین (در ستایش مادر: خویش) گوید مریم سکنات گاه بهتان زهراحرکات وقت احسان... نسطوری و موبدی نژادش اسلامی و ایزدی نهادش... بر راه میاسطو نشسته هیروتی (هیرونی) را زبان گسسته... شارح تحفه بزبان اردو نوشته: (میاسطو فرمانروای ترسایان و نصاری) مینورسکی این بیت را چنین ترجمه کرده: (وی (مادر خاقانی) در جاده معبد نشسته و باسکوت بجادوگری (ک) (گوش میداد) و سپس گوید: دکتر هنینگ حدس میزند که کلمه مشکوک (میاسطو) محرف (مناستر) (دیر معبد) باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاستو
تصویر بیاستو
خمیازه، بوی دهان گند دهان
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی نیایشگاه ترسایان دیر و معبدتر سایان. توضیح خاقانی درتحفه العراقین (در ستایش مادر: خویش) گوید مریم سکنات گاه بهتان زهراحرکات وقت احسان... نسطوری و موبدی نژادش اسلامی و ایزدی نهادش... بر راه میاسطو نشسته هیروتی (هیرونی) را زبان گسسته... شارح تحفه بزبان اردو نوشته: (میاسطو فرمانروای ترسایان و نصاری) مینورسکی این بیت را چنین ترجمه کرده: (وی (مادر خاقانی) در جاده معبد نشسته و باسکوت بجادوگری (ک) (گوش میداد) و سپس گوید: دکتر هنینگ حدس میزند که کلمه مشکوک (میاسطو) محرف (مناستر) (دیر معبد) باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یا هو
تصویر یا هو
ای او (خدا) (ذکر متعارف درویشان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانتو
تصویر مانتو
جامه گشادی که روی لباس های دیگر پوشند، شنل، بارانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاستو
تصویر بیاستو
خمیازه، بوی دهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مانتو
تصویر مانتو
((تُ))
لباس گشادی که روی لباس های دیگر پوشیده می شود، روپوش
فرهنگ فارسی معین
در این میان، در وسط کار
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دو هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع گرگان، سیاه تلو، از گیاهان خودرو و تیغ دار
فرهنگ گویش مازندرانی
از پرندگان آبزی که نوکی میخ مانند دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که با اکراه غذا خورد بد غذا
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع واقع در تاویر علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در حومه ی چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
در حالت نشسته روی باسن چرخیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آب معدنی که از زمین های جنگلی جوشد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که پوست تیره داشته باشد، بدرنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
شب های احیا سه شب نوزدهم، بیستم و بیست و یکم ماه مبارک رمضان
فرهنگ گویش مازندرانی
از اجزای چرخ نخ ریسی
فرهنگ گویش مازندرانی
ساق کج، پارچه ی نوار مانند ضخیم و پشمی که به ساق پا و پنجه
فرهنگ گویش مازندرانی